برای سوال قبلی یه نظر گذاشتم ونوشتم یک دسته از ادم ها ...آدم های باتقوایی اند که به خدا اطمینان محض دارند و این آیه ورد زبونشونه که"واذا اراد الله شی ان یقول له کن فیکون"
نظری که نوشتم تحت تاثیر حرف های استاد مطهری بود که میگن: وقتی فرنگی ها اعتقاد به قضا وقدر و وحدت وجود ما رو عامل عقب افتادگی ما میدونند به این دلیله که ایمان ویقین رو با جبر اشتباه میگیرند ..که بحثش پیچیده هست..
وقتی که دیدم با حرف های مطهری نمیتونم مضمون حرفم رو برسونم رفتم سراغ دکتر شریعتی بلکه با یه جمله از شریعتی بتونم مفهوم حرفمو برسونم.....ولی شریعتی چیزایی نوشته بود که سوالات بیشتری برام بوجود اومد!!!
منظورم از دسته ی اول کسانی بود که به اوج بصیرت و وحدت وجود رسیده اند( مسلما چنین افرادی از روی علم وعشق به چنین بینشی رسیده اند نه با کپی پیست حرف دیگران)...به نوعی شبیه حلاج در مذهب تصوف.....
ولی نظر دکتر شریعتی در مورد حلاج اینه که: حلاج در ذات خدا فانی میشه وبه وحدت وجود میرسه خودش رو خدا معرفی میکنه...و این یک انحراف روحی مذهبیه....!!!؟؟؟
شریعتی زهد پرستی رو الیناسیون معرفی میکنه و میگه در زهد پرستی انسان بدنبال اهدافیه که انسان طبیعی و واقعی رو انکار میکنه و باعث میشه دیگه انسان خودش نباشه(الیناسیون یعنی اینکه آنچه رو که هست به عنوان خود احساس نکنه بلکه چیزی رو به نام خودش احساس کنه که نیست)
ومیگه بعضی ها دچار الینه فرهنگی میشن در موقعی که خودشون رو میخواند احساس کنند از درد هایی مینالند که درد خودشون نیست و تحت تاثیر بقیه قرار میگیرند مثلا پا درد دارند ولی به دنبال دوای اعصابند!!
یه عده بوسیله ی هدف الینه میشن ...یعنی ......<<عمل>>بوسیله ی <هدف >الینه شده واحساس نمیشه در حالی که <هدف> هنوز نیست و <عمل>واقعیت رو تشکیل میده.....
فکر کنم شریعتی به نوعی ما رو به حال گرایی یا اینکه انسان واقعی باشیم دعوت میکنه تا اینکه بخواهیم با آرزوهای دور ودراز زندگی کنیم یا مثل حلاج به وحدت وجود برسیم.....
ولی این برام سواله که چرا حلاجی که در تصوف اینقدر ستوده شده رو نکوهش میکنه و اونو مبتلا به یه انحراف روحی مذهبی میدونه؟؟؟/
مگه تو مثنوی معنوی این همه شمع وسوختن پروانه ووحدت وجود رو ستایش نمیکنه؟؟/یا مگه تو اسلام منتهی آمال لقا الله و یکی شدن برای خدا نیست؟؟؟؟